براي يادگيري سيستماتيک هر هنر بايستي نخست همت به يادگيري ابزار کار وعلوم آن هنر نمود. مسلما يادگيري علوم و فنون يک هنر، از انسان يک هنرمند نمي سازد و خواندن آواز نيز با يادگيري فنون و آشنايي و تسلط بر ابزار اين هنر و پرداختن به تئوري آن پايان نمي پذيرد. براي خواندن آواز بايد چيزي بيش از اين داشت. بايستي علاوه بر تسلط بر فن، قادر به درک کامل يک ترانه – چه ازنظر موسيقايي و چه از نظرمتن آن و احساس نهفته در آن بود. بايستي قادر بود با احساس دروني به آن ترانه نفوذ کرد تا بيان صادقانه و دوراز تصنع آن امکانپذير گردد.
بکار گيري برخي از واژهها در زمين? آواز به دليل گستردگي مفهوم آنها در زبان ما شايد بسيارغريب باشد. براي پرهيز از ايجاد سوء تفاهم، توضيح دقيق بعضي از واژهها يا يادآوري معادل آنها به زبان انگليسي يا آلماني ضروري است تا در صورت وم علاقمندان بتوانند آنها را در منابع ديگر جستجو کنند.
گرچه بسياري از مطالب مطرح شده در اين مقاله براي پرورش صدا در سخن گويي نيز صادق است اما در بيشتر موارد هرگاه از صدا سخن مي رود، منظور صداي آوازي است. گاهي نيز از صدا به عنوان يک فونکسيون از بدن به طورعمومي سخن رفته است. فرق صداي آوازي با صداي سخن گويي ، درآميختهشدن عناصرآهنگ و ريتم و يا به عبارتي موسيقي به صداي آوازي است. يعني خواننده علاوه براداي صحيح متن بايد صداي خود را با آهنگي که داراي ريتمي خاص است درآميزد.
با پرداختن به فن آواز ، هنرجو با ابزار اين هنر، يعني بکارگيري ماهران? صداي خود، امکانات و محدوديت هاي آن آشنا ميشود؛ براي آن تنشهاي اضافي بدن را که مانعي در راه نفس روان و توليد صداي پرطنين Resonanz است شناخته و در رفع آنها کوشش ميکند؛ شيو? اداي راحت و بدون زحمت واژهها Artikulation را ميآموزد و در کنار آن گوش خود را نيز براي شنيدن هر چه دقيقتر ظرائف پرورش ميدهد.
به تعبيري هدف از تربيت صدا و فن خواندن آواز نه يادگيري آن، بلکه درک آگاهان? مکانيزم و فونکسيونهايي است که بکار بستن آنها به ايجاد صدايي پر طنين و رسا ميانجامد، يعني فونکسيونهايي که انسان با آنها به دنيا آمده است. پرورش صدا يعني آزاد کردن و تنش زدائي از بدن و فراهم کردن شرايطي که در آن حرکات و فونکسيونهاي بدن بدون تلاش بيهوده و تقلا انجام گيرند.
آموزگار مجرب با شنيدن صداي هنرجو به توانايي صداي او پي برده و به ضعفهاي او آگاه ميشود. آموزگار با تجربه با توجه به امکانات طبيعي صداي هنرجو به کمک تمرينهاي مناسب او را براي رسيدن به صدايي ايدهآل ياري ميکند و با تمرينهاي بيهوده وقت هنرآموز را به هدر نميدهد. تاکيد بر”تواناييهاي طبيعي نهفته در صداي هنرجو” است، زيرا ناديده انگاشتن تواناييهاي يک صدا و بيتوجهي به اين تواناييها و مرزهاي آن نتيجهاي جز آسيب رساندن به صدا نخواهد داشت.
هر گونه فشار بيهوده در هنگام خواندن آواز، دير يا زود باعث کاسته شدن چالاکي، طنين و حجم صدا و به دنبال آن پرتنش و خشنشدن آن، بيماريهاي گوناگون و فرسوده شدن زودرس اندام توليد صدا خواهد شد. کم نيستند خوانندگاني که در صداي آنها نه تنها فشار و تقلا را ميتوان شنيد، بلکه آن را ميتوان به وضوح در حالت